واضعان قانون اساسی انتظار نداشتند که رئیس‌جمهور مستقیماً با مردم ارتباط برقرار کند، و آن‌ها، با تمام پیش‌بینی‌هایشان، رسانه‌های اجتماعی، تلویزیون یا حتی تلگراف را پیش‌بینی نکردند. تصویرگری از رابرت ساموئل هانسون
واضعان قانون اساسی انتظار نداشتند که رئیس‌جمهور مستقیماً با مردم ارتباط برقرار کند، و آن‌ها، با تمام پیش‌بینی‌هایشان، رسانه‌های اجتماعی، تلویزیون یا حتی تلگراف را پیش‌بینی نکردند. تصویرگری از رابرت ساموئل هانسون

ترامپ و ریاست‌جمهوری که ساکت نمی‌شد | نیویورکر

پست‌ها و سخنان آتشین او همه‌جا حاضر، زشت و نامتعادل هستند. برای درک آن به تاریخ رجوع نکنید.

لیست شخصیت‌های تاریخ آمریکا که دونالد جی. ترامپ از یک دهه پیش که نامزدی خود را برای ریاست‌جمهوری اعلام کرد، با آن‌ها مقایسه شده، طولانی‌تر از کراوات قرمز معروفش است که همچون زخمی خونین است. این لیست بلندتر از برج ترامپ است که همچون تیغی براق می‌درخشد. گردش مالی آن بیشتر از کابینه اول اوست. و شامل اوباش، چاپلوسان و خودنمایان بیشتری از دولت فعلی‌اش است. با این حال، مقایسه‌ها همچنان ادامه دارد، در روزنامه‌های روزانه، در پادکست‌های شبانه، آنلاین، آنلاین، آنلاین. آیا ترامپ بیشتر از جوزف مک‌کارتی دروغگو است؛ آیا او ماهرتر از هوی لانگ است؟ آیا او به اندازه پدر چارلز کافلین بدخواه است، شوم‌تر از جورج والاس؟ آیا او به اندازه پی. تی. بارنوم کلاهبردار است، حتی بیشتر از چارلز لیندبرگ انزواگرا؟ او از ریچارد (نیکسون شیاد) نیرنگ‌بازتر است، اما به چه میزان؟

ترامپ نیز این بازی را می‌کند. او عاشق این بازی است و چرا که نه؟ این فقط به او کمک می‌کند، او را باد می‌کند، بزرگ می‌کند و تقویت می‌کند، طبل‌کوب‌ها کرکننده و بی‌وقفه، ترامپ، ترامپ، ترامپ. او اندرو جکسون است (یا بیشتر شبیه اندرو جانسون؟)؛ او رونالد ریگان است. او فکر می‌کند فقط آبراهام لینکلن به ناحقی او مورد ظلم قرار گرفته است – یا نه، "با من بدتر از او رفتار شده است." آیا او را به یک روز تابستانی تشبیه کنیم؟

تمام اتفاقاتی که در آشوب، بی‌نظمی و خشونت مرگبار سیاست آمریکا در دهه گذشته رخ داده است، مفسران را وادار کرده تا به دنبال سوابق تاریخی بگردند. این شامل خود من هم می‌شود. آیا این بی‌سابقه است؟ این سوالی است که خبرنگاران در ده سال اخیر از مورخان پرسیده‌اند. این سوال از طریق پیامک و پیام صوتی می‌رسد. از طریق پست و ایمیل می‌رسد. به در می‌کوبد و تقریباً به پنجره می‌زند، تق، تق، تق. این سوال از من در پارک سگ‌ها، در داروخانه، در مزرعه یونجه، توسط پستچی‌ام، در طول یک طوفان برفی، هنگام بافندگی در آشپزخانه‌ام، و در هر اتاق زوم لعنتی پرسیده شده است. و مورخان—یا حداقل بیشتر ما—با فروتنی، غمگینی و وظیفه‌شناسی پاسخ می‌دهیم، و از بایگانی‌ها انتخابات مورد مناقشه سال ۱۸۷۶، تیراندازی در کنت استیت در سال ۱۹۷۰، جنبش حقوق والدین در دهه ۱۹۲۰، و استیضاح قاضی دیوان عالی ساموئل چیس را بیرون می‌کشیم. ترامپ در مقایسه با x، y است. اما چرا؟ در پنجمین سالگرد شورش در کنگره آمریکا، آیا بهتر نیست که در این مرحله به سادگی متوقف شویم؟ اگر به اندازه کافی طولانی به آن نگاه کنید، کمتر چیزی در تاریخ بشر کاملاً بی‌سابقه است. و از آن چه؟ اگر تاریخ ایالات متحده یک نقشه باشد، ما از شبکه خارج شده‌ایم، بالای صخره‌ای هستیم، بدون قطب‌نما در دریا گم شده‌ایم. آیا کسی می‌تواند صادقانه ادعا کند که کتک زدن چارلز سامنر در صحن سنا در سال ۱۸۵۶، یا شلیک چهار ملی‌گرای پورتوریکویی از بالکن کنگره در سال ۱۹۵۴، نقاط مقایسه معناداری برای ترور چارلی کرک یا وقایع ۶ ژانویه ارائه می‌دهد؟

قصد من این نیست که بگویم دلیلی برای مطالعه تاریخ، نوشتن و خواندن تاریخ وجود ندارد. هر دلیلی وجود دارد، حتی بیشتر در زمان‌های پرآشوب تا زمان‌های آرام‌تر. یادگیری کدنویسی یک اشتباه بزرگ بود؛ چقدر گرانبهاتر است که گذشته، رمز و راز شرارت، هرج و مرج نزاع، و سوابق آشفته، جذاب و خونین اشتیاق را که مسیر پیچیده و باشکوه رویدادهای انسانی است، مطالعه کنیم. همچنین نمی‌خواهم بگویم که این بدترین لحظه در تاریخ ایالات متحده است. اینطور نیست. من فقط می‌خواهم هشدار دهم که قیاس نادرست، آرامشی کاذب می‌دهد. قیاس‌ها فریبنده هستند زیرا می‌توانند مفید باشند، مانند چراغ‌قوه‌ای در شب بی‌مهتاب. دیوید هکت فیشر، مورخ، در کتابی به نام «خطاهای مورخان» در سال ۱۹۷۰ نوشت: «کاربردهای فراوان قیاس، با شرارت ناشی از سوءاستفاده از آن متعادل می‌شود.» چراغ‌قوه همان نور روز نیست. با چراغ‌قوه، شما فقط چیزی را می‌بینید که به آن اشاره می‌کنید، با این حال، با تشویق درخشش گرم آن، ممکن است فراموش کنید که در واقع در تاریکی هستید.

در تاریکی خیره شوید. اوایل پاییز امسال، ترامپ در تروث سوسیال یک کلیپ خبری چهار دقیقه‌ای تولید شده توسط هوش مصنوعی را بازنشر کرد. این کلیپ ادعا می‌کرد که بخشی از برنامه لارا ترامپ در فاکس نیوز است، که گزارشی از اعلام ترامپ مبنی بر راه‌اندازی «تخت‌های درمانی (مدبدها)... که برای بازگرداندن هر شهروند به سلامت و قدرت کامل طراحی شده‌اند» در بیمارستان‌های ویژه‌ای که قرار است در سراسر کشور افتتاح شوند، می‌دهد. تخت‌های درمانی که می‌توانند تمام بیماری‌ها را درمان کرده و پیری را معکوس کنند، به طور منظم در داستان‌های علمی تخیلی ظاهر می‌شوند. (به «بایوبدها» در بخش بیماری‌های «استار ترک» فکر کنید.) آن‌ها در اوایل دهه ۲۰۲۰ شروع به حضور در تئوری‌های توطئه آنلاین کردند؛ پیروان کیوآنون ادعا می‌کنند که تخت‌های درمانی وجود دارند و سال‌هاست که وجود داشته‌اند، و ثروتمندان و قدرتمندان از آن‌ها استفاده می‌کنند (و اینکه خود جی.اف.کی. روی یکی از آن‌ها هنوز زنده است)، و به زودی ترامپ آن‌ها را برای استفاده بقیه ما آزاد خواهد کرد، گویی ترامپ مانند عیسی است که دروازه‌های بهشت و زندگی ابدی را با تخت‌های درمانی باز می‌کند.

چراغ‌قوه خود را بیرون بیاورید و سوال اجتناب‌ناپذیر را بپرسید: آیا سابقه ای برای انجام چنین کاری توسط رئیس‌جمهور ایالات متحده وجود دارد؟ آیا تاریخ آمریکا راهنمایی برای درک اینکه چرا ترامپ، یا یکی از کارکنانش، یک ویدئوی جعلی درباره یک گزارش خبری غیرموجود در مورد یک درمان معجزه‌آسا ساختگی را منتشر کرد (و بلافاصله پس از آن حذف کرد)، حادثه‌ای که اهمیت سیاسی آن به نظر من به طور مجانبی به صفر نزدیک می‌شود، ارائه می‌دهد؟

واضعان قانون اساسی انتظار نداشتند که رئیس‌جمهور مستقیماً با مردم ارتباط برقرار کند؛ آن‌ها نگران بودند که اگر چنین شود چه اتفاقی می‌افتد – و با تمام پیش‌بینی‌هایشان، رسانه‌های اجتماعی، تلویزیون، رادیو یا حتی تلگراف را پیش‌بینی نکردند. آن‌ها همچنین نسبت به سمت اجرایی بسیار دوپهلو بودند. برخی از آن‌ها رئیس‌جمهور نمی‌خواستند؛ برخی چیزی شبیه به نخست‌وزیر می‌خواستند؛ برخی دیگر چیزی نزدیک‌تر به یک پادشاه می‌خواستند. بنابراین، توصیف این سمت را مبهم گذاشتند. از آنجا که جزئیات کمی مشخص شده است، بسیاری از کارهایی که رؤسای جمهور انجام می‌دهند بداهه است. (از این رو، معضل اصالت‌گرایان قانون اساسی در حمایت از نظریه اجرایی واحد دولت فعلی: نظریه اجرایی واحد یک ساختگی، یک عمل تخیلی، یک تخت درمانی (مدبد) است.) هیچ چیز در قانون اساسی رئیس‌جمهور را ملزم به سخنرانی در کنگره یا برای مردم نمی‌کند. نه سخنرانی مراسم تحلیف و نه سخنرانی سالانه وضعیت کشور در قانون اساسی الزامی نیستند، و ایده سخنرانی مستقیم رئیس‌جمهور با مردم برای بسیاری از آمریکایی‌های قرن هجدهم سلطنتی به نظر می‌رسید، نه ریاست‌جمهوری. رادریک پی. هارت، محقق، یک بار نوشت: «پدران بنیان‌گذار نگران این بودند که یک شاخه اجرایی ایجاد نکنند که بتواند با درخواست‌های مکرر به مردم هیجان‌زده شود.» قانون اساسی هیچ چیزی درباره چگونگی، یا حتی اینکه آیا، رئیس‌جمهور باید با مردم ارتباط برقرار کند، نمی‌گوید، و برای یک قرن و نیم اول تاریخ ملت، رؤسای جمهور تقریباً هرگز چنین کاری نکردند.

با این حال، حتی اگر رؤسای جمهور اولیه آمریکا می‌خواستند مستقیماً با مردم صحبت کنند، این کار را بسیار دشوار و خسته‌کننده می‌یافتند. اما با ظهور راه‌آهن، سفر برای دیدار با رأی‌دهندگان به زودی آسان‌تر شد. جان تایلر در سال ۱۸۴۳ یک سفر سیزده روزه انجام داد که در آن هفده سخنرانی ایراد کرد. ترامپ، البته، دوست دارد سخنرانی کند، آن هم برای ساعت‌ها. اما شباهت در اینجا به پایان می‌رسد زیرا، واضح است، تایلر از این فرصت برای تبلیغ داروهای ثبت اختراع استفاده نکرد. پس از جنگ داخلی، رؤسای جمهور بیشتر سفر می‌کردند، نه تنها به این دلیل که باید سعی می‌کردند کشور را دوباره به هم پیوند دهند. این به ویژه به معنای سفر به جنوب بود. در سال ۱۸۷۸، رادرفورد بی. هیز یک تور سخنرانی انجام داد، که پس از آن گزارشی منتشر شد که شامل هر کلمه‌ای بود که او گفت، با عنوان «تور رئیس‌جمهور به جنوب. یک راهپیمایی پیروزمندانه در سراسر «جنوب یکپارچه». استقبال مشتاقانه رئیس‌جمهور و کابینه در تمام نقاط طول سفر. سخنرانی‌ها، گفته‌ها و کارهای کسانی که در استقبال از رئیس‌جمهور شرکت داشتند.» و با این حال، او نه سکه‌های طلایی با چهره خود روی آنها، و نه سکه‌های نقره‌ای را تبلیغ نکرد.

آنها صحبت کردند و صحبت کردند. در سال ۲۰۱۷، اولین سال ریاست‌جمهوری ترامپ، C-SPAN پانصد و سه ویدئو از صحبت‌های او منتشر کرد. محتوای آنها مرا مبهوت می‌کند. در یک مطالعه در سال ۲۰۲۳، آن سی. پلوتا، دانشمند علوم سیاسی، تعداد کلمات گفته شده به مردم آمریکا توسط هر رئیس‌جمهور ایالات متحده، از واشینگتن تا ترامپ را شمرد. به طور متوسط، هیچ رئیس‌جمهوری تا زمان ویلیام هاوارد تافت بیش از صد بار در سال با مردم صحبت نکرد – که میانگین سالانه او به دویست نفر نزدیک شد، و او در سال ۱۹۱۱، سیصد و پنجاه سخنرانی در یک تور سی ایالتی ایراد کرد. هیچ کس این رکورد را تا زمان جی.اف.کی.، که شاید هنوز زنده باشد، نشکست. دیگر سخنوران بزرگ: ال.بی.جی. (بیش از سیصد) و بیل کلینتون (بیش از هفتصد). اما هیچ یک از این رؤسای جمهور، استیک نفروختند، انتخاباتی را به چالش نکشیدند، یا شورشی را تحریک نکردند.

تئودور روزولت یک اتاق مطبوعات به کاخ سفید اضافه کرد. ویلسون کنفرانس مطبوعاتی را ابداع کرد، اما میزان کمی علاقه خبرنگاران به رئیس‌جمهور این بود که در یکی از اولین کنفرانس‌ها در سال ۱۹۱۳، اولین سوال مربوط به کنگره بود: «آقای رئیس‌جمهور، آیا می‌توانید چیزی در مورد قانون‌گذاری ارزی به ما بگویید؟» در نهایت، ویلسون برگزاری آنها را متوقف کرد. وارن جی. هاردینگ از رادیو استفاده کرد، اما وقتی در سال ۱۹۲۱ به قدرت رسید، تقریباً هیچ کس رادیو نداشت. و وقتی در سال ۱۹۲۳ به تور سخنرانی رفت، نیاز به ایستادن جلوی میکروفون، تا سخنرانی‌هایش از رادیو نیز پخش شود، واقعاً سبک او را محدود کرد. «کال ساکت» کولیج خلاف لقبش عمل کرد؛ او عاشق صحبت کردن در رادیو بود و تقریباً هر ماه یک بار این کار را انجام می‌داد. در سال ۱۹۲۷، مخاطبان رادیویی او، همانطور که تایمز گزارش داد، به اندازه کل جمعیت ایالات متحده در سال ۱۸۶۵ بود. اما هیچ کس این رسانه را مانند اف.دی.آر. با «گفتگوهای کنار آتش» خود که در ۱۲ مارس ۱۹۳۳ آغاز کرد، مسلط نشد. (او شروع کرد: «می‌خواهم چند دقیقه با مردم ایالات متحده در مورد بانکداری صحبت کنم.») او با صندلی چرخدار خود نمی‌توانست مانند پیشینیانش در کشور سفر کند. برای اف.دی.آر.، رادیو یک گزینه نبود؛ تنها گزینه بود.

اف.دی.آر. «رئیس‌جمهور رادیو» نامیده می‌شد. آیزنهاور «رئیس‌جمهور تلویزیون» بود، به خصوص پس از حمله قلبی در سال ۱۹۵۵ که سفر انتخاباتی را برای او نیز عملاً غیرممکن کرد. نیکسون عموماً در تلویزیون بد بود، به جز یک سخنرانی زنده در سال ۱۹۵۲، که از استودیویی طراحی شده بود تا شبیه یک اتاق نشیمن معمولی به نظر برسد، و به اتهامات مربوط به یک صندوق رشوه انتخاباتی می‌پرداخت. او گفت که به تلویزیون ملی آمده تا یک افشای مالی کامل انجام دهد، چیزی «بی‌سابقه در تاریخ سیاست آمریکا»، و بله، او اعتراف کرد که هدیه‌ای پذیرفته است، یعنی یک اسپانیل سیاه و سفید به نام چکرز که مردی در تگزاس به عنوان هدیه برای دو دختر جوان نیکسون فرستاده بود. او گفت: «فقط می‌خواهم همین الان این را بگویم، که فارغ از اینکه چه می‌گویند، ما آن را نگه خواهیم داشت.»

برای کندی، جهش تکنولوژیکی هواپیمایی، یا حداقل ایر فورس وان، یک بوئینگ ۷۰۷ اصلاح شده بود که او در سال ۱۹۶۲ سفارش داد. رونالد ریگان «رئیس‌جمهور شش بعدازظهر»، بنیانگذار «ریاست‌جمهوری در ساعات پربیننده» بود. اما والتر کرانکایت در سال ۱۹۸۱، سالی که ریگان به قدرت رسید، بازنشسته شد، و در طول دو دوره ریاست‌جمهوری «ارتباط‌گر بزرگ»، رسانه‌های خبری اصلی، عمدتاً به شکل تلویزیون کابلی، دوباره به شدت حزبی شدند. ریگان آخرین رئیس‌جمهور آمریکایی بود که به طور موثق و منظم برای مخاطبان ملی سخنرانی می‌کرد، نه برای مخاطبان هدفمند. پوشش خبری تلویزیونی شبکه‌ها از رؤسای جمهور آمریکا با او کاهش یافت، در دوران اوباما به پایین‌ترین حد خود رسید و سپس در سال ۲۰۱۶ با ترامپ دوباره افزایش یافت.

بسیاری از مردم رؤسای جمهور را چندان جالب نمی‌دانند، موضعی که من عمیقاً با آن همدردی می‌کنم. بیل کلینتون، با درک بی‌تفاوتی آمریکایی‌ها، از رسانه‌ها به گونه‌ای استفاده کرد که هیچ رئیس‌جمهور قبلی نمی‌توانست یا نمی‌کرد، و برنامه‌های سرگرمی مانند «لری کینگ لایو» و ESPN را به اخبار شبکه‌ای ترجیح داد. او در MTV (جایی که در چهار مصاحبه شرکت کرد) درباره ترجیح خود بین شورت‌های گشاد و چسبان صحبت کرد. مجله اسکوایر یک مقاله روی جلد با عنوان «وصیت‌نامه ویلیام جفرسون کلینتون» منتشر کرد که نظرات او درباره باربرا استرایسند، دایت کوک و سگش، بادی را به نمایش می‌گذاشت. اسکوایر اعلام کرد: «او اعلامیه استقلال و قانون اساسی است. او پرچم آمریکا... مک‌دونالد، جنگنده‌های رادارگریز و شیطان؛ یک جوک آخر شب، الویس و خداست.» کلینتون ریاست‌جمهوری را به شخصیت خود ربط داد؛ منتقدانش آن را به شخصیت او ربط دادند. تفاوت کمی بین این دو وجود داشت. روابط نامشروع کلینتون و اتهامات علیه او، او را به سوژه کمدین‌های تلویزیون آخر شب تبدیل کرد. یک مورخ در مطالعه‌ای که قابل ذکر است پیش از ترامپ انجام شد، نوشت: «یک مطالعه جامع بر روی جوک‌های تلویزیونی آخر شب نشان می‌دهد که کلینتون در این زمینه بی‌رقیب است.»

با این حال، اوباما بود که به بهترین وجه می‌توان گفت آغازگر چیزی بود که محققان جاشوا ام. اسکاکو و کوین کو آن را «ریاست‌جمهوری همه‌جا حاضر» نامیده‌اند. از سال‌های اوباما به بعد، رئیس‌جمهور گریزناپذیر شد و به نظر می‌رسید که همه‌جا و همیشه حضور دارد. ریاست‌جمهوری اوباما، به هر حال، ریاست‌جمهوری «بین دو سرخس» بود. اگر ریاست‌جمهوری همه‌جا حاضر شد، تا حد زیادی به دلیل جذابیت فزاینده رسانه‌ها به قدرت ریاست‌جمهوری بود – که اثر ناخوشایند تقویت آن را داشت. در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، تعداد بیوگرافی‌های حجیم رؤسای جمهور آمریکا به شدت افزایش یافت. کتاب‌های مربوط به «ارتباطات ریاست‌جمهوری» نیز همینطور. اخبار شبکه‌ای زمان کمتری را به رؤسای جمهور اختصاص می‌دادند؛ اخبار کابلی و وب‌سایت‌های خبری کابلی زمان بسیار بیشتری. و از زمان اوباما، مجلات، از جمله این یکی، نیز همینطور. رئیس‌جمهور همه‌جا حاضر نه تنها به یک شخصیت بلکه به یک سلبریتی تبدیل شد، دو پیش‌شرط برای مردم‌فریبی.

با این همه گفته‌ها و نوشته‌ها درباره رؤسای جمهور آمریکا، و با اینکه رؤسای جمهور آمریکا بیش از هر زمان دیگری با مردم صحبت می‌کنند و برای آن‌ها می‌نویسند (اگر توئیت کردن را نوشتن به حساب آوریم)، ریاست‌جمهوری صمیمی‌تر شد، و نه فقط به خاطر لباس زیر. اسکاکو و کو معتقدند که افشاگری، سکه رایج قلمرو شد. در حساب @POTUS، اوباما خود را «پدر، همسر، و چهل و چهارمین رئیس‌جمهور ایالات متحده» توصیف کرد. او درباره میشل و دخترانش، و درباره تیم شیکاگو کابز توئیت کرد. اما او درباره درمان‌های معجزه‌آسا توئیت نکرد.

ترامپ از ژوئن ۲۰۱۵، زمانی که از آن پله‌برقی طلایی پایین آمد و برای دوربین‌های جمع شده دست تکان داد، همه‌جا حاضر بوده است. او به ندرت ریاست‌جمهوری عمل کرده، مگر تا آنجا که معنای این کلمه را بازتعریف کرده است. او فکر می‌کند ریاست‌جمهوری بودن احمقانه است. او در یک گردهمایی در دالاس در سال ۲۰۱۹ گفت: «من همیشه گفته‌ام که می‌توانم بیش از هر رئیس‌جمهوری در تاریخ، ریاست‌جمهوری باشم، به جز آبراهام لینکلن صادق وقتی کلاهش را می‌پوشد.» «این سخت است، این سخت است، این یکی را شکست دادن سخت است. نه، خیلی آسان‌تر است – ریاست‌جمهوری بودن آسان است. تنها کاری که باید انجام دهید این است که مانند یک فرد خشک و بی‌حس عمل کنید.» او راست ایستاد، چشمانش را باز و بسته کرد، کمی از تریبون عقب رفت، کتش را صاف کرد، دستش را بالا برد و با جدیت گفت: «خانم‌ها و آقایان تگزاس، افتخار بزرگی است که امشب با شما هستم.» تنها چیزی که لازم داشت کلاه بود و رسانه‌ها آن را به او دادند.

هنگامی که، همانطور که جرالد فورد پس از جانشینی نیکسون گفت، «کابوس طولانی ملی ما به پایان رسید»، مورخان باید ترامپ را مورد ارزیابی قرار دهند. قیاس‌ها به آن‌ها کمکی نخواهد کرد. زیرا هیچ چیز در تاریخ آمریکا، نحوه سخنرانی ترامپ با حامیانش در گردهمایی‌ها – یا استفاده او از توییتر، بین سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۲۱، و تروث سوسیال، از سال ۲۰۲۲ – را پیش‌بینی یا توضیح نمی‌دهد. او بداهه‌گویی می‌کند؛ ناسزا می‌گوید؛ طفره می‌رود؛ مانور می‌دهد؛ پول جمع می‌کند؛ دروغ پخش می‌کند. او زننده و مبتذل است. او مخالفان سیاسی خود را هدف قرار می‌دهد و آن‌ها را با پیگرد قانونی، زندان و اعدام تهدید می‌کند. او پرصدا ترین ترول دنیا، و خطرناک‌ترین آن است. او شب و روز پست می‌گذارد، از کاسه تاکو گرفته تا آتش‌بس‌های احتمالی. او در حال بدتر شدن است. در دوره دوم ریاست‌جمهوری خود، سه برابر بیشتر از دوره اول خود پست گذاشته است. از نظر لحن، تقریباً هر چیزی که او پست می‌کند نامتعادل است، حتی زمانی که یک تأیید ساده یا تقویت یک سیاست باشد، مانند تعرفه‌ها:

این دوران طلایی آمریکا خواهد بود! آیا درد و رنجی وجود خواهد داشت؟ بله، شاید (و شاید هم نه!). اما ما آمریکا را دوباره بزرگ خواهیم کرد، و همه اینها بهایی خواهد داشت که باید پرداخت شود. ما کشوری هستیم که اکنون با عقل سلیم اداره می‌شود – و نتایج چشمگیر خواهد بود!!!

بیشتر بقیه مطالب بی‌معنی محض است. درصد قابل توجهی از آن شامل دروغ‌های آشکار و به خصوص اتهامات نادرست یا بی‌اساس است. از آنجا که بسیاری از آنچه ترامپ منتشر کرده است، در بهترین حالت، فریبنده بوده، جای تعجب نیست که او تصاویر جعلی عمیق (دیپ‌فیک) را دوست دارد. او عکس‌های تولید شده با هوش مصنوعی از خود را در نقش پاپ، یک شوالیه جدای، سوپرمن، و ویدئوهایی از خود در حال انجام هر کاری از کشتی‌گرفتن تا دعا کردن منتشر کرده است. (چارلی وارزل از آتلانتیک پیشنهاد کرده است که این به یک زیبایی‌شناسی حزبی تبدیل شده است: «حزب جمهوری‌خواه در حال تبدیل شدن به حزب هوش مصنوعی بی‌کیفیت (AI slop) است.») او عاشق نظریه‌های توطئه است. مطالعه‌ای در سال ۲۰۲۴ توسط تایمز بر روی بیش از پنج هزار و ششصد پست و بازنشر ترامپ (در واژگان عجیب و غریب تروث سوسیال، اینها «حقیقت‌ها» و «بازنشر حقیقت‌ها» هستند) در طی شش ماه نشان داد که بیش از سیصد مورد «هم یک توطئه مخفی و نادرست علیه آقای ترامپ یا مردم آمریکا و هم یک نهاد خاص را که ظاهراً مسئول آن بوده، توصیف کرده‌اند،» و چهارصد مورد دیگر «از زبانی برای اشاره به نظریه‌های توطئه استفاده کرده‌اند اما کل نظریه را به تنهایی بیان نکرده‌اند.»

هیچ‌کدام از اینها ریاست‌جمهوری نیست، همانطور که بی‌سابقه هم نیست. در عوض، بلایی است. اگر قانون اساسی درباره ریاست‌جمهوری بیشتر می‌گفت — اگر واضعان انتظار نداشتند که این سمت، به ویژه در مقایسه با کنگره، اینقدر بی‌اهمیت باشد — بسیاری از چیزهایی که ترامپ منتشر کرده است، قطعاً غیرقانونی تلقی می‌شد. آیا هیچ‌کدام از اینها شبیه نیکسون در سال ۱۹۶۸ در «لاف-این»، یا ریگان در سال ۱۹۸۳ در «نمایش مرو گریفین»، یا کلینتون در MTV، یا اوباما در توئیت کردن درباره شیکاگو بولز است؟ نیست. ما خارج از نقشه هستیم.

تاریخ آمریکا مانند چراغ‌قوه است. اخیراً، چراغ‌قوه‌ای است که باتری‌اش تمام شده. هر تشبیهی به این دوره ریاست‌جمهوری فقط در تاریخ سایر کشورها، در هوس‌ها، بیرحمی‌ها، فانتزی‌ها و جنون‌های مستبدان باستان، دیکتاتورهای کوچک، رئیسان خودکامه آمریکای لاتین و مردان قدرتمند مدرن یافت می‌شود. نرون، استالین، کیم جونگ ایل. لطفاً با مورخان آن افراد تماس بگیرید.

اما نور روز چطور؟ در نور روز، ارتباط ترامپ با مردم متفاوت به نظر می‌رسد.

در نور روز، دیدن اینکه چرا تعدادی از آمریکایی‌ها معتقدند تخت‌های درمانی (مدبدها) وجود دارند و ثروتمندان آنها را برای خود نگه داشته‌اند، دشوار نیست. در قرن بیست و یکم که به طرز فجیعی طلاکاری شده است، ثروتمندان از انواع مواد و کرم‌های فانتزی و ماشین‌آلات پیچیده مهندسی‌شده و خدمات با قیمت‌های غیرقابل تصور استفاده می‌کنند که به آنها اجازه می‌دهد طولانی‌تر زندگی کنند و بهتر به نظر برسند، در حالی که بقیه مردم سفت و بیمار می‌شوند و بدبختانه پیر شده و می‌میرند، همانطور که هر کسی که «لوتوس سفید» را تماشا کرده یا شبی را در اورژانس یک بیمارستان روستایی گذرانده است، از مشاهده نزدیک و دردناک می‌داند. سربازان فقیر و بی‌خانمان بدون پا در خیابان‌ها سرگردانند و کودکان فقیر در کلینیک‌های کم‌کادر در انتظار درمانی که هرگز نمی‌رسد، می‌میرند در حالی که ثروتمندان در اسپا‌های درخشان تحت درمان قرار می‌گیرند و توسط افرادی که قاچاقی وارد کشور شده‌اند و بیست و سه نفر در یک اتاق بدون آب جاری زندگی می‌کنند، باسن خود را واکس می‌زنند. این فقط درجه یک، دو، سه نیست. حتی فقط پلاتینیوم، طلا، تیتانیوم هم نیست. این جت‌های شخصی، مربیان شخصی، سرآشپزهای خانگی، چهره اوزمپیک، لیپوساکشن، لباس‌های سفارشی، مراقبت‌های پزشکی اختصاصی، تمام آن پیاز شیشه‌ای است. بهار گذشته، سناتور برنی سندرز در حین انتشار گزارش جدید مجلس نمایندگان در مورد بهداشت، آموزش، کار و بازنشستگی گفت: «در آمریکای امروز، پنجاه درصد پایین جمعیت ما می‌توانند انتظار داشته باشند که هفت سال کمتر از یک درصد بالا زندگی کنند. حتی بدتر اینکه، آمریکایی‌هایی که در شهرستان‌های روستایی و طبقه کارگر زندگی می‌کنند، می‌توانند انتظار داشته باشند که ده سال جوان‌تر از افرادی که در محله‌های ثروتمند سراسر کشور زندگی می‌کنند، بمیرند.»

درست است، باور اینکه ترامپ تنها کسی خواهد بود که به انحصار ثروتمندان بر سلامت عالی و خوشگذرانی بی‌حد و حصر در حوزه «تندرستی و شفا» پایان می‌دهد، هیچ معنایی ندارد. او یکی از نیروهای محرک این وضعیت ناگوار است. اما باور به وجود تخت‌های درمانی (مدبدها) چندان هم دیوانگی نیست. یک توطئه وجود دارد. این یک توطئه بسیار عمومی و نه از راه دور مخفیانه برای محروم کردن آمریکایی‌های با درآمد متوسط و پایین از مراقبت‌های بهداشتی مناسب است، توطئه‌ای که توسط جمهوری‌خواهان کنگره هدایت می‌شود و دموکرات‌های کنگره بی‌نتیجه با آن مقابله می‌کنند تا جایی که کل دولت فدرال را تعطیل کرده‌اند، با هزینه‌ای که رنج بیشتری در پی دارد.

تخت‌های درمانی (مدبدها) به زودی به بیمارستانی نزدیک شما نخواهند آمد. اما آنها وجود دارند. در سال ۲۰۲۲، شرکتی به نام تسلا بایوهیلینگ (Tesla BioHealing) (که هیچ ارتباطی با شرکت خودروسازی تسلا ندارد) شروع به افتتاح مراکز مدبد (MedBed Centers) کرد، متل‌هایی که تغییر کاربری داده‌اند و «موج جدیدی از شفابخشی علمی» را ارائه می‌دهند و به بیماران «بهبود در وضعیت سلامتی‌شان حتی پس از تنها یک ساعت استراحت بر روی تخت درمانی تسلا» را وعده می‌دهند. در وب‌سایت این شرکت، می‌توانید روی لینکی کلیک کنید که می‌گوید «به دنبال تخت‌های درمانی (مدبدها) هستید؟» این شرکت همچنین یک تخت پت ضد پیری را به قیمت هفتصد و پنجاه دلار ارائه می‌دهد. شاید نیکسون، سگ اسپانیل خالدار محبوب دخترانش، چکرز را بیشتر از آنچه کسی می‌دانست، نگه داشته بود. شاید همین حالا کنار جی.اف.کی.، روی یک تخت سگ دم تکان می‌دهد؟